محل تبلیغات شما



قوم مداری آمیزه ای است از سوءظن به دیگران و گرایش به ارزیابی فرهنگ دیگران برحسب فرهنگ خود.(گیدنز; ساتن،1396، 203) زمانی پدیده قوم مداری یا قوم محوری (ethnocentrism) بروز می نماید که اعضای یک جامعه فرهنگ خویش که از عادت ها و سنت ها تشکیل شده- را برتر از فرهنگ دیگران بدانند. تقریباً تمام فرهنگ ها کم و بیش قوم مدار بوده اند و به سادگی می توان دید که قوم مداری با تفکر کلیشه ای ترکیب می شود. غریبه ها اجنبی و بربر به شمار می آیند و از لحاظ اخلاقی و ذهنی فرومایه. چنین است تصویری که اکثر تمدن های بزرگ از افراد فرهنگ های کوچک تر داشتند و نگرشی که در طول تاریخ به برخوردهای قومی بی شمار دامن زده است.(همان: 203-206)
قوم داری و انسداد گروهی اغلب همراه یکدیگرند. انسداد» به معنای فرآیندی است که گروه مرزهایی را که آن را از گروه‌های دیگر جدا می‌کند، حفظ می کند. این مرزها با تمهیدات طرد کردن شکل می‌گیرد و شکاف بین یک گروه قومی را با قوم دیگر تشدید می کند. چنین تمهیداتی شامل محدود کردن یا منع ازدواج بین گروهی و محدودیت تماس اجتماعی یا روابط اقتصادی همچون تجارت و جدایی فیزیکی گروه ها از هم مانند گتو1 قومی است. آمریکایی های آفریقایی تبار دچار تمام این سه نوع انسداد بودند: ازدواج بین گروهی در برخی ایالت ها غیر قانونی بود و در جنوب تفکیک اجتماعی و اقتصادی رسمی اعمال می‌شد و گتوی سیاه پوستان هنوز هم در اکثر شهرهای بزرگ وجود دارد.( گیدنز، 1396، 206)


تفکر قالبی یا احکام قالبی (stereotypes) در کشور ما کاربرد بسیاری دارد. تفکر قالبی یعنی گروهی از افراد تصورات و کلیشه هایی درباره ی گروهی دیگر داشته باشند و براساس این کلیشه ها درباره ی افرادی که در آن گروه ها عضویت دارند، قضاوت کنند. تفکر قالبی ما باعث می شود افراد گروه های مختلف را در بردارنده همه ی ویژگی های گروه بدانیم.

این پدیده را به صورت شایع می توانیم در تعاملات و رفتار های خود و دیگران در ایران ببینیم. به عنوان مثال هنگامی که به نگاه و دید خود نسبت به اقوام مختلف در کشور توجه کنیم می توانیم به طور مشهود این تأثیرات را ببینیم.

دیدی که ما نسبت به مردم افغانستان داریم، نشأت گرفته از افرادی است که به طور کلی در کشورمان دیده ایم. کارگرانی که سوادی ندارند، فعالیت های اجتماعی آنان در سطح بسیار پایین است و پوشش های آنان کاملاً سنتی است. فرزندپروری در بین آنان رواج بسیار دارد، بیشتر آنان کارگران ساختمانی هستند و جایگاه ن در بین آنان جایگاه ویژه ای نیست. شاید اگر به طور کلی به جامعه ی افغانستان بنگریم، تعدادی از این ویژگی ها را در آنان ببینیم ولی حتی اگر این ویژگی ها در این جامعه نیز وجود داشته باشد باز هم افرادی هستند که در این جامعه مبرا از این ویژگی ها باشند، چه این ویژگی ها مثبت باشند و چه منفی.

ممکن است این ویژگی ها مثبت باشند و این جنبه ی مثبت تفکر قالبی است یعنی به جای داشتن تصورات منفی از یک گروه تصورات مثبتی داشته باشیم و آن را به همه ی  اعضای آن تعمیم بدهیم. مثالی که می توان برای این جنبه از تفکر قالبی آورد، دید مردم سنتی ما نسبت به ون است. افراد سنتی جامعه ما تصوری بسیار مثبت درباره ی ون داشته و دارند؛ آنان این تفکر قالبی را به همه ی اعضای این جامعه تعمیم می دهند و می پندارند که ون هیچ گاه دچار اشتباه نمی شوند.

تفکر قالبی چه از نوع مثبت و چه از نوع منفی آن باعث می شود که نتوانیم قضاوتی درست و عادلانه نسبت به افراد داشته باشیم و افراد را صرفاً بر اساس گروه اجتماعی آنان قضاوت کنیم، فردیت آنان را به فراموشی بسپاریم و دچار اشتباه در مورد افراد شویم.

فاطمه صحت نژاد


با تاریخ بیگانه‌ایم!

یکی از دردهای مملکت این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند (اگر یادتان باشد در دوره‌های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولاً جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو یا سه نسل قبلش پدرش کیست؟

یادش به خیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی‌آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمعیتی که در این مملکت هستند من نمی گویم از روستایی ها، بی سوادها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استادهای دانشگاه که قاعدتاً باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح شجره نامه» دارند؛ این را کم نگیرید فاجعه است.

ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را خودش باید تجربه کند. آیا فرصت این کار را دارد؟ آیا عمرش به این تجربه‌ها کفاف می‌دهد؟ ببینید آمریکایی دویست و چند ساله وقتی از تاریخش صحبت می‌کند، با چه احترام و وقاری از آن سخن می‌گوید، ببینید در مدارس عالی شان درس تاریخ از چه وزنی برخوردار است و هکذا مدارس اروپایی.

از این دردناک نمی‌شود که تجربه ای را به قیمت گزاف به دست می‌آوریم ولی آن را نگاه نمی داریم؛ یک نسل، دو نسل می گذرد همه یادمان می رود و آن وقت دوباره روز از نو روزی از نو. آیا به نظر شما حق با میزبان من نبود؟

قسمتی از جامعه شناسی خودمانی» از حسن نراقی


مکتب کارکردگرایی معتقد است هر یک از اجزای سیستم برای بقای نظام اجتماعی کارکردی دارد به عنوان مثال نهاد آموزش و پرورش با اجتماعی کردن دانش آموزان، تربیت آنها در جهت کسب مهارت های شغلی و. کارکرد خود را در جهت تداوم ارزش ها و بقای سیستم ایفا می کند.

فردی که نقش دانش‌آموز را ایفا می‌کند، در معرض فعالیت‌های نهادهای مختلف قرار می گیرد؛ توسط نهاد آموزشی و خانواده، اجتماعی می شود، می آموزد که براساس هنجارها عمل کند و نیز ارزش های جامعه که وحدت بخش توده افراد گوناگون است و دانش ها و مهارت های لازم برای کسب پایگاه شغلی را فرا می گیرد. ارزشهای عمومی شامل اعتقادات مذهبی و اخلاقی و خویشتن داری هستند. هنجارها ملاک های خاص رفتار و به عبارت دیگر آنها اصول و قواعدی هستند که نشان می دهند چگونه افراد باید در شرایط خاص عمل کنند مثلاً از دانش آموزان انتظار می رود که به موقع در مدرسه حاضر باشند. با کسب مهارت های شغلی دانش آموز برای انجام نقش هایی که در آینده بر اساس موقعیتش به او محول می‌ شود، آماده می گردد تا بتواند با انجام وظایف خود سبب پایداری و تداوم نظام اجتماعی شود.

اجتماعی شدن دانش آموزان، انتقال ارزش ها به آنان و ایجاد مهارت های شغلی و تخصصی مورد نیاز در آنان موجب تقسیم کار اجتماعی و بر طرف شدن نیاز های جامعه و بازتولید آن می گردد و در نتیجه از زوال سیستم جلوگیری می کند.

اینکه تا چه حد دانش آموز در مسیر اجتماعی شدن و موفقیت های تحصیلی در مدرسه قرار بگیرد عوامل مختلفی نظیر توانایی، خاستگاه اجتماعی یا فرهنگی دانش آموز، انتظارات معلم از او، میزان عزت نفس، آرمان ها و انتظارات خود دانش آموز و احساس کنترل محیط در او و محیط خانواده فرد (فرهنگ، وضعیت مالی و طبقه اجتماعی) بستگی دارد.

منابع:

[1] آزاد ارمکی، تقی، نظریه های جامعه شناسی، چاپ هشتم، نشر سروش، 1397.

[2] گیدنز، آنتونی ; ساتن، فیلیپ، جامعه شناسی، ترجمه هوشنگ نایبی، چاپ دوم ، نشرنی، 1396.

[3] شارع پور، محمود، جامعه شناسی آموزش و پرورش، چاپ سیزدهم، نشر سمت، 1394.

فاطمه صحت نژاد

http://trendmagz.ir 


دینداری یا مذهبی بودن عبارت است از مجموع شناخت ها، احساسات و تمایلات نسبتاً پایدار و مثبت نسبت به دین که در وضع عادی، طبیعی، اجتماعی و روانی خانواده وجود داشته باشد و در کنش های آنها به ظهور برسد.

خانواده، مکانی است که فرد مدت طولانی از عمر خود را در آن می گذراند و بسیاری از ارزش ها و هنجارها را در خود درونی می کند بنابراین در جهت دهی به نگرش ها و رفتارهای فرزندان نقش پر رنگی دارد.

مدارای اجتماعی، پذیرش تفاوت ها و تمایزهای موجود در جامعه تعریف می شود. مدارا، ابعاد گوناگونی نظیر مدارای دینی، ی، عقیدتی، رفتاری و. دارد.

عوامل مختلفی بر میزان مدارای اجتماعی مؤثر هستند که یکی از آنها نقش خانواده است.

براساس نظر دور کیم، متون مقدس به دلیل وجود اصول و نشانه هایی که برای رفتار های مؤمنان تجویز می کند، رفتار مؤمنان را جهت می دهد و آنها را نسبت به رفتارهای خارج از چارچوب این متون حساس می کند.

در یک خانواده که خود را به دین و مذهبی خاص پایبند می دانند، هنجارهایی خاص حاکم است و رفتارهای اعضای خانواده از این هنجارهای مذهبی متأثر است.

فرزندان خانواده های مذهبی که الگوهای نگرشی و رفتاری مشخصی دارند، وقتی وارد جامعه می شوند با کسانی که نگرش ها، عقاید و رفتارهای متفاوت با دین دارند، کمتر مدارا می کنند و آنها را نمی پذیرند.

هر چه میزان دینداری خانواده بیشتر باشد، فرد مدارای کمتری خواهد داشت.

منبع:

زالی زاده، مسعود؛ باقری، معصومه؛ ملتفت، حسین، (1397)، بررسی عوامل خانوادگی مؤثر بر مدارای اجتماعی»، جامعه شناسی کاربردی، سال بیست و نهم، ش دوم، 129-146.

فاطمه صحت نژاد


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها